بخش5<<خاطرات عاشقانه ای از وصال>>

بخش5<<خاطرات عاشقانه ای از وصال>>

بعضی وقتا با خودم فکر میکنم چی شد که یهو محبتش قلبمه شد شاید تاثییر دوسشتش بود امیر
اخه قبل 13 یه در تو همون اسفند ماه همکلاسی و دوست سیاوش هم اومد چت روم اسمش امیر بود خیلی پسر خوب مهربون و بی شیله پیله ای بود به امیر نزدیک شدم تا امار سیاوش و بگیرم ولی این نزدیک شدنم به امیر باعث شد امیر بهم علاقه مند بشه و بهم درخواست دوستی بده وقتی فهمیدم یه لحظه کپ کردم که این پسر با خودش چی فکر کرده واقعا ولی فرصت خوبی هم بود که یه تلنگر به سیاوش بشه
" اگه تو جرات دوست داشتن مرا نداشته باشی به زودی سرو کله ی یک شجاع پیدا خواهد شد"
ادامه داره



نظرات شما عزیزان:

arad
ساعت16:13---31 شهريور 1393
واقعا وبت عالیه حرف نداره

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در شنبه 22 شهريور 1398برچسب:, ساعت 1:30 توسط پسر مهربان |